سلام عشق مامان چه زود گذشت انگار همین دیروز محرم تازه شروع شده بود مثل چشم بهم زدن تموم شد ماه محرم که جایی نرفتیم خونه بودیم و بابایی برات زنجیر و دوقل خریده بود چون ندیده بودی نمیدونستی چه استفاده ای دارن منم سعی میکردم تو تلویزیون نشونت بدم که عزاداری امام حسین چطوریه یه شبم رفتیم پردیس تا از نزدیک دسته عزاداری رو ببینی ولی تو خوابت برد منتظر بودم تاسوعا برسه که بریم تهران روز قبل تاسوعا تب شدید کردیو دوباره خس خس سینه و سرفه کلی بهت لیموشیرین و دارو دادم تا کم سرحال شدی روز تاسوعا هم بیحال بودی جایی نرفتیم دیگه بابات طاقت نیاورد و حاضر شدیم رفتیم تهران خونه مامان جونت(مامان بابا)اونجا تا امیررضا رو دیدی کلی سرحال شدیو مریضی یادت رفتشبشم رفتیم دم تکیه و دسته عزاداری رو دیدی با تعجب نگاه میکردی. شام غریبان هم بابا رفته بود کلی شمع خرید تو هم ذوق زده ی شمعا بودیو هی میخواستی شمع روشن کنی
موش اومده خونموووووووووووون وووووووووووووییییییییییییییییییییییییی
ادرینا در حال شیر دادن به عروسکش
این ماه انگار یکم ماه خوبی بود یکم بهتر غذا خوردی یکم بهتر رشد کردی بردمت دکتر برای چکاپ وزنت 11200 و قدت 78 خیلی راضی بود ولی مگه اجازه میدی خوب معاینت کنه انقدر جیغغغغغغغغ زدی گریه کردی که دکتر گفت ببرش سرما هم خوردی برات دارو داد ازمایشتم مونده هنوز موفق نشدیم ادرارتو بگیریم خیلی موقع نمونه گرفتن اذیت میکنی البته با اون جیغایی که تو مطب دکتر زدی خودش گفت حریف این موجود نمیشی ادرار بگیری ازش خلاصه منتظریم سرماخوردگیت خوب بشه که اگه بشه نمونه گرانبهاتو بگیریم خوب حتما خیلی گرانبها شده که اجازه نمیدی ههههه اینم بگم الان دوسه روزه بعد از چکاپ بد غذا شدی لابد میخوای اونی که اضاف کردی رو ابش کنی نکن دخترم نکن........................ هنوز 4 تا دندون داری پستونکتو گم میکنی دستاتئ برمیگردونی میگی اوووو نییی یعنی کوووو نیستتت هر وقت پستونک بخوای اینو میگی من باباتو به اسم صدا میزنم تو هم صدا میکنی علیییییی از پله هم میای بالا میگی علیی همون یاعلی وقتی من از دستت عصبانیم میای تن تن منو ماچ میکنی که دعوات نکنم کلماتو خوب نمیتونی بگی ولی اولشو تلفظ میکنی بین مبلا یه جای دنج پیدا کردیو میری اونجا میشینی خوراکیتم همونجا میری میخوری شیر پاستوریزه با شیر خشک مخلوط میکردم دوبار خوردی بعد کلکمو فهمیدی دیگه نخوردی کمپوت میوه رو خیلی دوست داری به عروسکت با شیشه شیر میدی میخوابونیش روی کوسن مبل میگی پییییییییی همون پیش پیش برای لالا مراحل وارد کردنه لباس داخل ماشین لباسشویی توسط ادرینا و روشن کردنه ان یه روز خوب و تعطیل مرکز خرید تیراژه سرزمین عجایب خداروشکر به ادرینا که خیلی خوش گذشت یه سفر فوری به همدان پیش اومد عروسیه دختر خاله ی من پروانه بود بابا و دایی نتونستن مرخصی بگیرن بیان منو تو با مامانی با هم رفتیم اولش میخواستی تو اتوبوس اذیت کنی که خواب مهلت ندادو خوابیدی تا خود همدان اونجا هم بیدار شدی کلی شارژ بودی تا 3 صبح کلی با بچه ها بازی کردی فکر کنم بهترین روزات بود چون دوروبرت کلی شلوغ بود و هرکاری میخواستی میکردی منم جرات نداشتم بهت بگم نکن فقط تا در خونه باز میشد میدوییدی بیرون عین فراری ها ههههههههههه در کل خوش گذشت
|
About
سلام عچقم این وبلاگو مامانی با کمک بابا برات طراحی کرده و خاطراتتو از وقتی که نبودی تا وقتی که اومدی و بزرگ میشی برات مینویسیم تا وقتی بزرگ شدی خودت بتونی همه خاطراتتو بخونی گلم دوست داریم
Archivesآذر 1393خرداد 1393 فروردين 1393 دی 1392 آبان 1392 مهر 1392 شهريور 1392 مرداد 1392 تير 1392 خرداد 1392 ارديبهشت 1392 اسفند 1391 بهمن 1391 دی 1391 آذر 1391 مرداد 1391 تير 1391 خرداد 1391 ارديبهشت 1391 فروردين 1391 اسفند 1390 بهمن 1390 دی 1390 آذر 1390 آبان 1390 مهر 1390 فروردين 1390 AuthorsLinks
عنوان لینک
تبادل
لینک هوشمند
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
Alternative content |