فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز
فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز
فونت زيبا ساز ، نایت اسکین
ماه محرم



















Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


نینیه نازم

خاطرات پرنسس کوچولوی ما

 

+نوشته شده در یک شنبه 28 / 9 / 1393برچسب:,ساعت2:9 بعد از ظهرتوسط مریم و علی | |

 

+نوشته شده در یک شنبه 28 / 9 / 1393برچسب:,ساعت2:2 بعد از ظهرتوسط مریم و علی | |

از راست به چپ

رها.اراد.رادوین.ادرینا.پارمین.سارا.ارنیکا.بهراد

 

+نوشته شده در یک شنبه 28 / 9 / 1393برچسب:,ساعت1:33 بعد از ظهرتوسط مریم و علی | |

بوسهآمد بهار جانها ای شاخه تر برقصابوسه

دخترم من برای دستانت دعا میکنم تا در دستان کسی قرار گیرد تا گرمای دستانش ارامبخش روحت باشد

 

برای قلبت دعا میکنم تا برای کسی بتپد که لیاقت خوبیهایت را داشته باشد

 

برای خودت نیز دعا میکنم تا خودت باشی بی انچه دیگران میخواهند

 

120 ساله بشی دخترم

 

تولد دسته جمعی

 

+نوشته شده در یک شنبه 28 / 9 / 1393برچسب:,ساعت12:55 قبل از ظهرتوسط مریم و علی | |

بالاخره بعد دو سال زندگی تو بومهن اومدیم تهران

مثل برقو باد گذشت انگار همین دیروز بود که اساب کشی کردیمو از تهران رفتیم ولی هیجا تهران و محل خودت نمیشه

ادرینا موقع جابجایی میگفت داریم میریم دریا فکر میکرد داریم وسیله سفر جمع میکنیم

خداروشکر

جدایی از مامانمینا سخت بود خیلی

هم برای من و هم ادرینا

ولی واقعا زندگی اونجا سخت بود

ادرینا طی یه تلاشه دوماهه از پوشک گرفته شد ولی با جابجاییمون روز ازنو روزی از نو

امیدوارم این پروژه یروزی تموم بشه

+نوشته شده در یک شنبه 28 / 9 / 1393برچسب:,ساعت12:53 قبل از ظهرتوسط مریم و علی | |

تابستونو گرما چی میچسبه؟

بله شمالو صفا سیتی

جاتون خالی با خونواده رفتیم شمال بسیار عالی و خوش گذشت

ادرینا کلی اب بازی کرد جوری که اب میبینه میگه دریا

 

 

 

 

+نوشته شده در یک شنبه 28 / 9 / 1393برچسب:,ساعت12:33 قبل از ظهرتوسط مریم و علی | |

یه مدت خیلی تو خونه بودمو حوصم سر میرفت ادرینا هم بی تابی میکردو تو خونه نمیموند منم تصمیم گرفتم با باباش برم سرکار  ادرینا هم بزاریم مهد

خلاصه یه هفته رفتیمو تو رو هم گداشتیم مهد اما مهد گفت روزانه ساعتشو زیاد کنیم تا سختت نباشه برای روز سوم تا ساعت 13 موندی و هوای منو نکردی خیلی خوب کنار اومدی

اما برای روز چهارم چنان سرمای شدیدی خوردی که مجبور شدم بمونمو ازت مراقبت کنم تب کردی منم قید کارو زدم و دیگه نرفتم چون تو برام مهمتر از همه چیز هستی 

 

ادرینای تب دار

ادرینا تو مهد

ادرینا خونه ی دوستش ارنیکا

دارم با داییم درس میخونمRead

دماوند

نقاشی با رنگ انگشتی

نحوه هندونه خوردن

 

+نوشته شده در شنبه 20 / 3 / 1393برچسب:,ساعت1:57 بعد از ظهرتوسط مریم و علی | |

خداروشکر هوا خوب شدو این دخملی ما از خونه درومد

زمستون باید بلرزیو تو خونه بشینی

انقدر ذوق میکنی میریم بیرون تا من لباس میپوشم از دوقت بالا پایین میپریو بوسم میکنی

همه زندگیمییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

عاشق بلالی  

خوش تیپ مکویین

+نوشته شده در شنبه 20 / 3 / 1393برچسب:,ساعت1:41 بعد از ظهرتوسط مریم و علی | |

روز 6 فروردین ساعت 8 پرواز داشتیم سمت شیراز

وقتی رسیدیم تو هتل هما مستقر شدیم

شیراز خیلی شهر قشنگ و خوش ابو هوایی بود تنها عیدی بود که خیلی از نظر ابو هوا بهم چسبید و اینکه نخواستم تورو مرتب بپوشونم که سرما نخوری

همه جاهای دیدنی هم رفتیم

پاسارگاد

تخت جمشید

باغ ارم.جهان نما.دلگشا.عفیف اباد.نارنجستان.خانه زینت الملوک.ارگ.بازار وکیل.سرای مشیر.شاهچراغ

و خیلی جاهای دیگه تو سنت کم بود ولی بزرگتر بشی دوباره میری و از زیباییها لذت میبری

ادرینا و ایل قشقایی

 

 

تخت جمشید

حافظیه

نارنجستان

باغ دلگشا

 

+نوشته شده در شنبه 20 / 1 / 1393برچسب:,ساعت1:13 بعد از ظهرتوسط مریم و علی | |

امسال عید دومین عید دخملک بود

دخملی دو تا بهارو پشت سر گذاشت و ایشالاه هزاران بهارو ببینی و هر بهارت بهتر از بهار قبلی باشه

+نوشته شده در شنبه 19 / 1 / 1393برچسب:,ساعت12:59 قبل از ظهرتوسط مریم و علی | |

 

یا مقلب القلوب والابصار

یا مدبرالیل و النهار

یا محول الحول والاحوال

حول حالنا الی احسن الحال

دخترم

سال نو می شود

زمین نفسی دوباره میکشد

برگها به رنگ در میایند

و گلها لبخند میزنندو پرنده های خسته برمیگردند و در این رویش دوباره

من    تو      ما  کجا ایستاده ایم

سهم ما چیست؟

نقش ما چیست؟

پیوند ما در دوباره شدن با کیست؟

زمین سلامت میکنیم و ابرها درودتان باد و سال نو مبارک

+نوشته شده در جمعه 6 / 1 / 1393برچسب:,ساعت11:45 قبل از ظهرتوسط مریم و علی | |

20 ماهگیت مبارکککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککک

ایشالاه 20 ساگیت و 200 سالگیت دخترمبوسه

پرنسس مامان همراه دوستاش خونه ی عاطی جون

 

 

+نوشته شده در جمعه 6 / 1 / 1393برچسب:,ساعت11:28 قبل از ظهرتوسط مریم و علی | |

فدات بشم عسلکم

 

دختر گلم ببخش که دیر به دیر میام و وبلاگتو اپ میکنم نزدیک عیده و مامانی سرش شلوغه

 

این ماه وزنت 12800 قدت 82

 

دکتر راضی بود ولی خیلی این مدته سرما میخوری و ما همش در حال رفتن به دکتر هستیم ایشالاه هرچه زودتر

خوب بشی

 

کلماتو تقریبامیگی حرفای مامانو خوب میفهمی

 

+نوشته شده در جمعه 6 / 1 / 1393برچسب:,ساعت11:14 قبل از ظهرتوسط مریم و علی | |

دخترم 18 ماهه شدی الان یه سالونیمت کامل شد

واکسن 18 ماهگیتم زدی خداروشکر زیاد اذیت نشدی فقط دو روز بدنت کمی داغ بود ولی تب شدید نداشتی شیطونیتم کردی

فرهنگ لغات دخترکم:

اب-بابا-مامان-علی-دایی-هابو(هاپو)-دد(ددر)-به کفش میگی ده-پستونک (ممی)-امیرضا(امیی)-سعید(دعید)

اب میخوام=ابوخا

حموم=اموم

برو=بووو

نکن=دتو

مهدی=بتی

صدای حیوانات:گاو-ببعی-جوجو-پیشی-

اعضای بدن:دست-پا-دندون-زبون

میگم ادرینا دختر خوبی باشه؟ میگه باده

هنوز دکتر برای چکاب نرفتیم  بزودی میریم و قدو وزنشم مینویسم

 

پرنسس 18 ماهه ی ما

 

 

+نوشته شده در سه شنبه 8 / 10 / 1392برچسب:,ساعت1:37 قبل از ظهرتوسط مریم و علی | |

  نمایی از ورژن جدید ادرینا خانوم

فضولی تو کمد و کشو

  

 

+نوشته شده در سه شنبه 8 / 10 / 1392برچسب:,ساعت1:9 قبل از ظهرتوسط مریم و علی | |

 

دومین پاییز زندگیتم دیدی و امیدوارم هر پاییز قشنگتر از پاییز قبلت باشه

یلدای امسال رو در کنار عزیزامون گذروندیم

بلندترین شب سال همه دور هم جمع بودیم و کلی خوش گذروندیم گرچه ما یه شب جلوتر مهمون داشتیم و مراسمو اجرا کردیم و لی شب بعدش م رفتیم خونه مامان بزرگ بابات اونجا هم خوش گذشت و تو کلی با بچه ها بازی کردی

همیشه شاد باشی گلم

 

 

 

 

+نوشته شده در سه شنبه 7 / 10 / 1392برچسب:,ساعت11:57 بعد از ظهرتوسط مریم و علی | |

سلام عشق مامان

چه زود گذشت انگار همین دیروز محرم تازه شروع شده بود مثل چشم بهم زدن تموم شد

ماه محرم که جایی نرفتیم خونه بودیم و بابایی برات زنجیر و دوقل خریده بود چون ندیده بودی نمیدونستی چه استفاده ای دارن منم سعی میکردم تو تلویزیون نشونت بدم که عزاداری امام حسین چطوریه یه شبم رفتیم پردیس تا از نزدیک دسته عزاداری رو ببینی ولی تو خوابت برد منتظر بودم تاسوعا برسه که بریم تهران

روز قبل  تاسوعا تب شدید کردیو دوباره خس خس سینه و سرفه کلی بهت لیموشیرین و دارو دادم تا کم سرحال شدی

روز تاسوعا هم بیحال بودی جایی نرفتیم دیگه بابات طاقت نیاورد و حاضر شدیم رفتیم تهران خونه مامان جونت(مامان بابا)اونجا تا امیررضا رو دیدی کلی سرحال شدیو مریضی یادت رفتشبشم رفتیم دم تکیه و دسته عزاداری رو دیدی با تعجب نگاه میکردی.

شام غریبان هم بابا رفته بود کلی شمع خرید تو هم ذوق زده ی شمعا بودیو هی میخواستی شمع روشن کنی

+نوشته شده در چهار شنبه 27 / 8 / 1392برچسب:,ساعت4:48 بعد از ظهرتوسط مریم و علی | |

موش اومده خونموووووووووووون وووووووووووووییییییییییییییییییییییییی

 

ادرینا در حال شیر دادن به عروسکش

 

 

+نوشته شده در چهار شنبه 13 / 8 / 1392برچسب:,ساعت1:28 بعد از ظهرتوسط مریم و علی | |

این ماه انگار یکم ماه خوبی بود یکم بهتر غذا خوردی یکم بهتر رشد کردی

بردمت دکتر برای چکاپ وزنت 11200 و قدت 78 خیلی راضی بود ولی مگه اجازه میدی خوب معاینت کنه انقدر جیغغغغغغغغ زدی گریه کردی که دکتر گفت ببرش سرما هم خوردی برات دارو داد ازمایشتم مونده هنوز موفق نشدیم ادرارتو بگیریم خیلی موقع نمونه گرفتن اذیت میکنی البته با اون جیغایی که تو مطب دکتر زدی خودش گفت حریف این موجود نمیشی ادرار بگیری ازش خلاصه منتظریم سرماخوردگیت خوب بشه که اگه بشه نمونه گرانبهاتو بگیریم خوب حتما خیلی گرانبها شده که اجازه نمیدی ههههه

اینم بگم الان دوسه روزه بعد از چکاپ بد غذا شدی لابد میخوای اونی که اضاف کردی رو ابش کنی نکن دخترم نکن........................

هنوز 4 تا دندون داری

پستونکتو گم میکنی دستاتئ برمیگردونی میگی اوووو نییی یعنی کوووو نیستتت هر وقت پستونک بخوای اینو میگی

من باباتو به اسم صدا میزنم تو هم صدا میکنی علیییییی از پله هم میای بالا میگی علیی همون یاعلی

وقتی من از دستت عصبانیم میای تن تن منو ماچ میکنی که دعوات نکنم

کلماتو خوب نمیتونی بگی ولی اولشو تلفظ میکنی

بین مبلا یه جای دنج پیدا کردیو میری اونجا میشینی خوراکیتم همونجا میری میخوری

شیر پاستوریزه با شیر خشک مخلوط میکردم دوبار خوردی بعد کلکمو فهمیدی دیگه نخوردی

کمپوت میوه رو خیلی دوست داری

به عروسکت با شیشه شیر میدی میخوابونیش روی کوسن مبل میگی پییییییییی همون پیش پیش برای لالا

+نوشته شده در چهار شنبه 13 / 8 / 1392برچسب:,ساعت12:17 قبل از ظهرتوسط مریم و علی | |

مراحل وارد کردنه لباس داخل ماشین لباسشویی توسط ادرینا و روشن کردنه ان

 

+نوشته شده در چهار شنبه 13 / 8 / 1392برچسب:,ساعت11:45 قبل از ظهرتوسط مریم و علی | |

یه روز خوب و تعطیل مرکز خرید تیراژه

سرزمین عجایب

خداروشکر به ادرینا که خیلی خوش گذشت

+نوشته شده در چهار شنبه 13 / 8 / 1392برچسب:,ساعت10:54 قبل از ظهرتوسط مریم و علی | |

یه سفر فوری به همدان پیش اومد عروسیه دختر خاله ی من پروانه بود بابا و دایی نتونستن مرخصی بگیرن بیان منو تو با مامانی با هم رفتیم اولش میخواستی تو اتوبوس اذیت کنی که خواب مهلت ندادو خوابیدی تا خود همدان اونجا هم بیدار شدی کلی شارژ بودی تا 3 صبح کلی با بچه ها بازی کردی فکر کنم بهترین روزات بود چون دوروبرت کلی شلوغ بود و هرکاری میخواستی میکردی منم جرات نداشتم بهت بگم نکن

فقط تا در خونه باز میشد میدوییدی بیرون عین فراری ها ههههههههههه

در کل خوش گذشتبوسه

+نوشته شده در چهار شنبه 13 / 8 / 1392برچسب:,ساعت10:48 قبل از ظهرتوسط مریم و علی | |

سفر به کیش اولین سفر هواییه ادرینا بود و من کلی استرس داشتم که نترسه  یا گوش درد نگیره 

اولش که میخواستیم سوار هواپیما بشیم ادی با دیدن جمعیت جیغ کشیدی از بغل بابا پریدی تو بغل من منم پنبه گذاشته بودم تو گوشت هی در میاوردی البته چون میدونستم وانمیستی و اذیت میشی قبلش بهت یه کوچولو استامینوفن دادم  که بخوابی 20 دقیقه اول هی غر زدیو گریه کردی همه هم هی یاری میرسوندن با شکلاتو نگه داشتنت و.... تا خسته شدیو خوابیدی وقتی رسیدیم بیدار شدی

اونجا هم  خوب بودی ولی همش میخواستی از کالسکه بیای پایینو بدویی اینورو اونور

شتر سواری هم کردی به شتر هم میگی دودور

 

 

+نوشته شده در سه شنبه 21 / 7 / 1392برچسب:,ساعت10:55 قبل از ظهرتوسط مریم و علی | |

پرنسس کوچولوی مامان چه زود میگذره وتو هی بزرگ و بزرگتر میشی  روز به روز خانوم تر میشی  البته ما هم داریم پیر میشیم :(

الان یه سالو سه ماهته +9 ماه که تو دل مامان بودی دقیقا دوساله که خدا تورو به ما داده و چه نعمت بزرگی هستی تو

زندگی بدون تو معنا نداره خداروهزار مرتبه شکر که سالمی و این یعنی زندگی...

این ماه هم تو مطب دکتر اذیت کردی و نزاشتی دکتر  خوب معاینت کنه وزنت 10100 و قدت که گفت 73 ولی احتمال زیاد اشتباه کرد چون قبلا گفته بود 76

بهرحال بهت شربت زینک داد برای قدت و ازمایش خون و ادرار و مدفوع که هنوز انجام ندادیم 

شیطونی سر جاشه 

غذا هم گاهی خوب گاهی بد

همون 4 تا دندونو داری فعلا

میگم جوجو میگه تو میگی دیک دیک

جواب گاو هم میگی مااااا

به تنقلات میگی نونو دست منو میگیری میبری دم کابینت تنقلات میگی نونو

به غذا میگی هام به مایعات میگی اب

ازت بپرسیم فلانیو(هرکیو) دوست داری با قاطعیت میگی نه مفهوم نه رو نمیدونی ولی میگی نه

عروسکتو میاری میزاری روی پاهات میگم نینی رو بخوابون عروسکتو تکون میدی میگی پیشششش 

 

 

 

من بدهکار توام ای مادر 

همه جانی که به من بخشیدی

لحظاتی که برای امن من جنگیدی

وبدهکار توام عمرت را

روزهایی که ز من رنجیدی

اشکها دزدیدی و به من خندیدی

من بذهکار توام ای مادر...

+نوشته شده در سه شنبه 21 / 7 / 1392برچسب:,ساعت10:38 قبل از ظهرتوسط مریم و علی | |

سلام مامانی ببخش انقدر دیر اومدم وبلاگتو اپ کنم اخه یکماهو نیم بود لب تاب نداشتیم 

این ماه وزنت 10100 که اضاف نکرده بودی قدتم نذاشتی دکتر اندازه بگیره

کارای جدیدت:

وقتی اسفند دود میکنم برات دستتو روش میچرخونی یه چیزایی میگی مثلا داری صلوات میفرستی 

لی لی حوضک میکنی 

بوس میکنی بوس هم میدی

4 تا دندون داری 2تا بالا 2تا پایین

اشاره به وسیله هایی که میشناسی میکنی

خلاصه خیلی کارات شیرین شده

ادرینا مشغول فضولی تو کمد

 

ادرینا(کوچی کوچی کوتاهه.هندی نهی ایرانی هی)

 

 

اخم کردنم بلدمممم

+نوشته شده در سه شنبه 21 / 7 / 1392برچسب:,ساعت10:25 قبل از ظهرتوسط مریم و علی | |

گردش با دوستای نینیسایتی

از راست به چپ:ژوان.رهام.ادریناومسافرش هیلدا.حسین.تایماز.دیاناو مسافرش ارنیکا.ارشیدا

گردش اطراف شهرک

هندونه خورمو قربون با اون نشستنه مردونت

 

یه روز با ماشینم روی پشت بام

 

یه روز تابستونی ویلای دوست مامانی

اینجا هم با پسر عمت مشغول اتیش سوزوندن بودین

باغ وحش ارم تو هر موجود زنده ای که دیدی گفتی هاپو

مشغول خوردن خامه وشکلات صبحانه

+نوشته شده در دو شنبه 2 / 6 / 1392برچسب:,ساعت6:27 بعد از ظهرتوسط مریم و علی | |

یکماه از تولدت گذشت و تو 13 ماهه شدی خیلی شیطون و با نمک و خوشمزه درسته یه موقعهایی از دست خرابکاریهات عصبانی میشم ولی خیلی لذت داره خداروشکر میکنم که سالمی و این کارارو انجام میدی خداروشکر که اسایشمون از دست شیطونیهات بهم میریزه خداروشکر که وقتی چیزی میخوری همه جا میمالونیو خونه رو کنفیکون میکنی 

اره واسه ی همه ی اینا باید خداروشکر کرد اینا نشونه های خوبیه نشونه اینکه تو سالمی و روز بروز داری بزرگتر میشی

این ماه وزنت 10 کیلو 100 گرم قدت 76/5 بود 

فقط 100 گرم اضافه کردی که بازم خداروشکر

دو تا دندون پایین داری از بالا هم یه دونه داره در میاد

فعلا که با دست چپ غذا میخوریو کار میکنی احتمالا مثل بابات چپ دست هستی

کلماتی که میگی 

بابا

 ماما

دده

دیی(دایی)

امه (عمه)

سی (هیس) وقتی میگی هیس 5 انگشتتو میاری جلوی بینیت میگی سییییییییی تازه حرف س رو با نوک زبونت تلفظ میکنی اینم به بابات رفته

من میگم ببعی میگه تو میگی بع بع باز میگم هاپو میگه تو میگی هاپ هاپ

میگم خدایا شکرت دستاتو رو به اسمون میگیری 

به چیزای داغ میگی دااااا

کلاغ پر میکنی

اتل متل میکنی

میگم چشمت کو انگشتتو میبری تو گوشت بجای چشمت

جدیدا یاد گرفتی از مبل و تخت بکشی بالا

وقتی گیتار میارم سریع میای عین حرفه ایها مینوازی بابات میگه از تو قشنگتر میزنه 

در یخچال باز بشه میدویی تو یخچال میشینی

تا پیپی میکنی میگم بریم بشوریم میدویی سمت دستشویی

عروسکتو میزارم روی بالش میزرم روی پات با دست تکونش میدی که مثلا بخوابه

بازی حلقه میله برات گرفتم بیشتر دوست داری حلقه هارو در بیاری تا بندازی توشون

خیلی هم اهل دردر دودوری

من میرم تو خونه قایم میشم صدات میکنم میای منو پیدا میکنی با ذوق میپری بغلم

اینم کارای این ماهت گلکم مامانو بابا فدات بشن عچقممممممممممممم

+نوشته شده در دو شنبه 7 / 5 / 1392برچسب:,ساعت6:6 بعد از ظهرتوسط مریم و علی | |

دختر گلم عزیز دلم تولدت مبارک 

امروز اومدم تا عکسای تولد یکسالگیت رو بزارم ایشالاه که 10000000000 ساله بشی و موفق و پاینده

 

 

        

بوسه بوسه


ادامه مطلب

+نوشته شده در دو شنبه 20 / 4 / 1392برچسب:,ساعت5:21 بعد از ظهرتوسط مریم و علی | |

سلووووووووم عچقم گلم عسلم وجودم..........

تو تاریخ 92/4/7 برای شما و دوستای نینی سایتی یه جشن تولد دسته جمعی تو سالن هپی هوس گرفتیم با حضور شما خوشملا و مامانا و باباها

خیلی با شکوه و جالب بود 

سرو صدای بچه ها یکی راه میرفت یکی نشسته بود یکی خواب بود یکی شیر میخورد یکی غر میزد خلاصه دیدنی بودین

تو هم که تازه راه افتاده بودیو همش میخواستی بری بیرون با وسیله ها بازی کنی خیلی خوش گذشت این جشن مخصوص نینیهای تیر و اوناییکه عجله داشتن و زود اومدن بود واسه همین شد تیرداد

 

+نوشته شده در چهار شنبه 8 / 4 / 1392برچسب:,ساعت10:48 قبل از ظهرتوسط مریم و علی | |

پارسال تاریخ 91/4/5 ساعت 13:45 یه فرشته زیبای اسمونی به زمین اومد و زمینو با وجود خودش قشنگ و زیباتر کرد 

با خودش یه عالمه حس قشنگ و تجربه های بزرگ اورد با خودش شیرین ترین لحضات رو اورد  دختر گلم تولد مبارک 

سلام دختر گلم یه سال گذشت و داری بزرگ و خانوم میشی پارسال همین موقعها بود که اومدی بغلم با وزن 2900 و قد 50 ماشالاه 

خدایا شکرت بخاطر این نعمت بزرگ یه سال گذشت و لحظه به لحظه بزرگ شدنشو دیدیمو لذت بردیم اون اوایل از بیخوابیو غرغر کردنات دل دردای شبانه زردی 

چه روزایی که پشت سر گذاشتیمو عشق کردیم امیدوارم که همیشه خوش و شاد باشی دخترمبوسه

این ماه خیلی سرمون شلوغه اخه تولدته بخاطر واکسنت تولدتو یه هفته دیرتر میگیریم 

دیگه راه افتادی و برای خودت همه جا میری میخوای مستقل باشیو خودت کاراتو انجام بدی

در حال حاضر ماما دد هاپو آب دیی و... میگی

راه میری ولی لق لق زنان راه میریو هی میفتی

خیلی شیرین شدی راه رفتنت خیلی بامزست خنده

تو عشق مامانو بابایی

این ماه وزنت 10 کیلو

قدت 76

دور سر 54

واکسنم زدیو تب نکردی 

همه مواد غذایی هم برات مجاز شده

بزودی میامو عکسای تولدتو میزارم 

+نوشته شده در پنج شنبه 5 / 4 / 1392برچسب:,ساعت1:45 بعد از ظهرتوسط مریم و علی | |

 اینم عکسای گل دخملم تو اتلیه روز 92/2/6

+نوشته شده در دو شنبه 18 / 3 / 1392برچسب:,ساعت1:58 بعد از ظهرتوسط مریم و علی | |

 تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچك » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net كلیك كنید

دخملم تولد 11 ماهگیت مبارک 

ایشالاه 11هزار ساله بشی گلم

زندگی بهتر از این نمیشه 

خدایا هزاران مرتبه شکرت

خدایا لذت شیرین مادر شدن رو به همه ی منتظرا بچشون

خدایا همه ی بچه ها رو واسه پدر و مادرشون و همه پدر و مادرهارو واسه بچه هاشون حفظ کن

خدایا همه بچه ها و پدر و مادرای مریض رو شفا بده و به همشون سلامتی بده

امیـــــــــــــــــــــــــــــــــــن

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچك » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net كلیك كنید

کاراییکه تو این ماه میکنی:

روی زانوهات میشینی و میرقصی فقطم باید روی زانو باشی

گوشی رو برمیداری الو میکنی حتی اگه صدای تلفن و موبایل دربیاد تو دستتو میزاری دم گوشت و کلی به زبون خودت حرف میزنی

مامانی و دایی که اجازه ندارن بیان خونمون از دست تو چون همون دم در گریه زاری میکنی ببرنت ددر

بابا بیاد خونه اجازه لباس عوض کردن و دستشویی رفتن نداره چون ازش جدا نمیشی

هر کی رو به اسم صدا کنیم تو هم صدا میکنی ولی فقط میگی ده

بدون کمک می ایستی ولی تعادل نداری راه بری

غذا خوب نمیخوری

خیلی هم نق نقو شدی اجازه هیچ کاری نمیدی فقط دوست داری من پیشت باشم یا تو بغلم باشی

دیروز هم رفتیم دکتر وزنو قدت تغییر نکرده بود و برات ازمایش ادرار داد

تقریبا اکثر مواد غذایی رو مجاز هستی بخوری

از امروز هم شیر پاستوریزه رو برات شروع کردم.

 

+نوشته شده در چهار شنبه 6 / 3 / 1392برچسب:,ساعت1:40 قبل از ظهرتوسط مریم و علی | |

فرقی نمی کند چطور بودنش

دور یا نزدیک بودنش

پیر یا جوان بودنش

خندان و اخمو بودنش

همین که هست

دلگرمی مرا کافیست...

صدای گامهای پدر به من ارامش میدهد

حتی زمانی که با صدای عصایش همخوانی میکند

دوستت دارم ای مهربان.پرصلابت.پـــــــــــدر

همسر عزیزم میدونم که تو زندگی همه تلاشت برای من و ادریناست که ما هیچ کمبودی نداشته باشیم 

ازت ممنونم شبایی که حوصله ندارم و خستم تو نگه داری و اروم کردن ادرینا بهم کمک میکنی با وجود اینکه خیلی خسته ای

ازت ممنونم بابت همه چیز....

خسته نباشی و روزت مبارک عزیزم امسال هم همسر بودی و هم پدر 

 

+نوشته شده در چهار شنبه 3 / 3 / 1392برچسب:,ساعت1:17 قبل از ظهرتوسط مریم و علی | |

 تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچك » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net كلیك كنید

اینم دخمل اشپز ما دیگه خانوم شدنو خودشون غذاشونو درست میکنن

مامانی یه ذره هم هوای مارو داشته باش که خودتو نخوریم!!!!!

مامانی دیگه گشنمه کمتر عکس بگیر دههههه

نمیبینی دهنم اب افتاده؟؟

به به دلتون بسوزه من حاصل دسترنج خودمو میخورم بفرمایید شام

 

+نوشته شده در چهار شنبه 2 / 3 / 1392برچسب:,ساعت1:12 قبل از ظهرتوسط مریم و علی | |

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچك » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net كلیك كنید

 الهی که من قربون اون رقص قشنگت بشم مامانی تا صدا اهنگ میشنوی یا نانای نای میکنم برات میشینی روی زانوهاتو میرقصی کلی هم ذوق میکنی فدای رقصت

گاهی بعد رقص پیش میاد دیگه!!!!!

+نوشته شده در چهار شنبه 25 / 2 / 1392برچسب:,ساعت1:5 قبل از ظهرتوسط مریم و علی | |

 

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچك » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net كلیك كنید

بازم تولد من رسید و کلی بابات منو سورپریز کرد و چقدر خوب که امسال فرشته کوچولوم کنارم بود و تولد 26 سالگی مامانشو جشن گرفت 26 سال از خدا عمر گرفتم و از این خوشحالم که از 25 سالگی به بعد حضور تو یه مععنای جدیدی به زندگیم داد تو یه فرشته پاک و معصومی که ازارشبه کسی نمیرسه و فقط توی چهرش پر ازپاکی و معصومیته خدایا بزرگترین هدیه تولدم فرشته کوچولومه خدا خودت حافظ و نگهدارش باش

هدیه امسال بابایی هم یه ربع سکه و گل دودست لباس عروسک و ادکلن بود دستش درد نکنه ما که توقع نداشتیم
ایشالاه که جبران کنیم براش 

 

+نوشته شده در چهار شنبه 23 / 2 / 1392برچسب:,ساعت1:24 قبل از ظهرتوسط مریم و علی | |

امروز به مناسبت مرواریدای ادرینا خانوم یه جشن کوشولو گرفتیم خوب بود مختصرو مفید خیلی ذوق میکردی انگار میدونستی این جشن مختص توئه دوستت نادیا و پسر عمت امیررضا هم بودن و تو هم از خوشحالی نمیدونستی چکار کنی الهی قلبونت بشم ایشالاه که دندونای خوشملت راحتتر در بیان  قلبون اون مرواریدات بشم منننننن

کیک و آش دندونی هم پخیدم برات

اینم از مهمونی مختصر و مفید ادرینا طلا ایشالاه همیشه تو شادی باشی دخترم

 

+نوشته شده در شنبه 17 / 2 / 1392برچسب:,ساعت1:27 قبل از ظهرتوسط مریم و علی | |

 

+نوشته شده در دو شنبه 14 / 2 / 1398برچسب:,ساعت6:59 بعد از ظهرتوسط مریم و علی | |

 

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچك » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net كلیك كنید

+نوشته شده در دو شنبه 14 / 2 / 1392برچسب:,ساعت6:6 بعد از ظهرتوسط مریم و علی | |

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچك » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net كلیك كنید 

درست شب ولادت حضرت فاطمه یعنی روز مادر بود که به لثه هات دست کشیدم و دیدم یه چیزای زبری زیر انگشتم حس شد خیلی حس شیرینی بود دخمل کوشولوی مامانی داره دندون در میاره و به جمع کباب خورها میپیونده البته مامانی تو کبابتو بدون دندون خوردی پس باید تخمه بدم بشکنی 

الهی قلبون اون مرواریدات بشم میدونم خیلی اذیت میشی و خیلی درد داره اما مامانی کاری از دستش بر نمیاد فقط میتونم بهت استامینوفن بدم یا ژل بیحس کننده برات بمالم گلم ایشالاه که زود زود در بیان و تو راحت بشی اب دهنت که براهه و خیلی هم بیقرارو نا اروم شدی کوچول مامان

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچك » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net كلیك كنید

 

+نوشته شده در دو شنبه 14 / 2 / 1392برچسب:,ساعت5:53 بعد از ظهرتوسط مریم و علی | |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد